عکس سفره ی افطار
zhila
۱۱
۲۶۶

سفره ی افطار

۴ خرداد ۹۸
شب بود وبرایم بی قراری مینواخت
روز را برای رسیدنت
نیت کرده بودم
در شوق رسیدنت که گم شدم
سپیدی بر اسمان چنگ میزد
اذانت راگفته بودن
و من سپاس میگفتم
تو اغاز شدی ودلم برید
ازهر گناه ظهر رسید
عطش عشق
مرا میسرود
ومن سپاس میگفتم
رویا بود
که مرا تعریف می کرد
وقداست لحظه
که مرا گم میکرددر خود
به خودم که امدم اسمان تاریک بود
من از افطار می هراسیدم و
تو چه زود غروب کردی
...